ققنوس14

غزل ناتمام3

شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۲۳ ق.ظ

(مراجعه شودبه پاسخ"مصطفا"ذیل نظردر"غزل ناتمام2")

دل به دریابزنیداین همه تردیدچرا

اوست بامابه خودامیدنداریدچرا

خضریک باربه مادرس ولایت داده

بازموسی نشویداین همه تردیدچرا

یاغیانی که به گفتارچپاول کردید!

ازدل خلق خداغارت امیدچرا

محشری هست که ازتک تکمان میپرسند

آنچه گفتیدچراآنچه نگفتیدچرا

  • ۹۲/۰۴/۲۹
  • محمد قائمی راد

نظرات  (۶)

 و در آن روز سر از شرم به پایین داریم

 که نکردیم دمی بهر تو تمهید..... چرا

پاسخ:
بسیارخوب
سلام محمد جان!
حالا شدی یه پسر خوب!
واقعا عالی بود
امروز جامعه به همین مضامین نیاز داره
اگه تونستی ادامه ش بده
 فکر کنم فحش هایی که توی کامنت قبلی بهت دادم اثر کرده :)
التماس دعا
یا علی
پاسخ:
شاید
فقط خواهشن برای بهترشدن شعرام فحش هاروغلیظ ترنکنید

سلام

انقدر مضمون داریم که باید یکی واسش شعر بکه اونوقت بکو مضمون نیست

 

 

یاد باد أنکه زما وقت سفر یاد نکرد

به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

 

التماس دعا

یازهرا

پاسخ:
بله ولی کیه که پیداکنه
سلام، خیلی خوب بود.
واقعاً تعابیر و الفظ و هنری که در استفاده از آرایه ها داری جای تحسین داره.
راستی شعر مضمون داری هم میشه گفت که سیاسی و مرتبط با انتخابات هم نباشه!

******
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
گرچــه مــاه رمــضـان اسـت بیـاور جـامـی
پاسخ:
خیلی ممنون
بله کاملادرسته

داداش سلام

شعرات داره سیر خوبی رو طی میکنه

به امید موفقیت روزافزون

راستی به بلاک منم سربزن

دعا

یازهرا

پاسخ:
لطف دارید
اومدم بلاگتون
  • تنهاتر از تنها...
  • سلام
    غزل خوبی بود ولی دانسته یا ندانسته از این غزل تأثیر پذیرفته:

    خودمانیـم، بگـو این همه تردید چرا؟سایه ی سنگ بر آیینـــه ی  خــــورشید چرا؟
    خودمانیـــــم، بگـــو این همه تردیـــــد چرا؟

    نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن
    طعن و تردیـد به سرچشمه ی خورشید چرا؟

    طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
    آن که خنـــــدید چرا؟ آن که نخنـــــدید چرا؟

    طالـــــع تیـــــره ام از روز ازل روشن بــــــود
    فــال کولـــــى به کفـم خط خطــــا دیـد چرا؟

    من که دریـــــا دریـــــا غـــرق کف دستم بود
    حـــالیــا حسرت یک قطـــره که خشکید چرا؟

    گفتم این عیـــــــد به دیــــدار خودم هم بروم
    دلــــم از دیـــدن این آینـــــــه ترسید چـــــرا؟

    آمـــــدم یک دم مهمــــــان دل خــــــود باشم
    ناگهـــــان سوگ شد این سور شب عید چرا؟

    مرحوم قیصر امین پور  
    ************************************
     ولی در مجموع خوب بود مخصوصا این قسمتش:

    خضر یک بار به ما درس ولایت داده

    باز موسی نشوید این همه تردید چرا

    ************************************

    موفق باشی!

    پاسخ:
    خیلی ممنون ازتذکرتون
    من زیاد اشعارمرحوم قیصرو خوندم ازجمله همین شعرولی موقع گفتن شعرم این شعروبه خاطرنداشتم وگرنه حتماذکرمی کردم
    بازم ممنون ازتذکرتون
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی