ابتلا
دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۴۱ ب.ظ
به روی هر سخنم مهر ناروا شدن است
خدای من! چه بلا و چه مبتلا شدن است
کمان قد بلندم چنان کشیده شده ست
که دیگر از نفس آماده ی رها شدن است
اگرچه سردی غربت نشسته بر نفسم
دلم به گریه شب گرم آشنا شدن است
بریز آتش غم! سینه استقامت کن
دوام عشق گره خورده با فنا شدن است
شکسته است نماز نشسته ام امشب
که کوله بار سفر بسته ام ز غم امشب
- ۹۳/۰۵/۱۳