ققنوس14

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

دوستان! من فقط شعرامو به این نیت نمی ذارم که لذت ببرید. این کار اساتیده. وقتی نقدی گذاشته نمیشه که بتونم ازش در ادامه مسیرم استفاده کنم انگیزه ای برام نمی مونه که بازم شعر بذارم. امیدوارم حداقل به اندازه اینکه فلان بیتش خوب نبود نقدم کنید:

نشسته ایم که ما را به برگی ببرند

نشسته ایم که در روزمرگی ببرند

نشسته ایم بگیرند باج مردیمان

نشسته ایم به تاراج تاج مردیمان

نشسته ایم که با گرگ هم کلام شویم

شکست خورده این برد ناتمام شویم

نشسته ایم و نشستند روی گرده ما

یکی نخاست به احقاق حق خورده ما

دریغ هیبتمان سینه بر سقوط زده ست

به بذر غیرتمان آفت سکوت زده ست

ولی برادر من انقلاب ما سرخ است

ز خون دمیده سحر آفتاب ما سرخ است

شبان ما سر گله به گرگ دادن داشت

هر آنچه قابله سودای فتنه زادن داشت

دریغ بیشه شیران شغال بر سر داشت

به چاه فتنه در افتاد رستمی گر داشت

دریغ گردن حاجت به غرب کج می شد

و پای مردی مردان ما فلج می شد

رفیق گله گرگان شدند سگ هامان

زدند در دل حمام فتنه رگ هامان

حجاب تا سر سجاده ها عقب زده شد

بر آفتاب شریعت نقاب شب زده شد

لب بلوغ به سیگار کم کم عادت کرد

تب فرنگ به فرهنگمان سرایت کرد

برای راحتی خویش رنجمان دادند

به جرم روز مبادا شکنجمان دادند

قرار بود ورق هرچه بود برگردد

قرار بود که حق هرچه بود برگردد

قرار بود که از کدخدا جدا بشویم

نه اینکه دور بگیریم کدخدا بشویم

دوباره طایفه نورسیده دور گرفت

دوباره بازی قدرت جواز جور گرفت

همیشه مثل یهودا حواریون دارند

رفیق قافله هم انقلابیون دارند

امید در دل دشمن دمید و تاخت به ما

به ضرب سیلی هوشیاریش نواخت به ما

سر گلوله نهادند کینه هاشان را

چه حمزه ها که دریدند سینه هاشان را

چه بدرها که همین طایفه احد کردند

به قوم خویش خیانت هرآنچه شد کردند

به صفحه صفحه تاریخ خون جگر شده ایم

شناسنامه دردیم و معتبر شده ایم

تبار ما همه درآتش آشیانه کنند

که هرکه بت شده ما غیرت تبر شده ایم

مترسک از پس این گرگ بر نمی آید

اگر که دیر بجنبیم بی ثمر شده ایم

خیال خواب خوش از چشم بسته باز کنید

به سحر شوم شب اینک دم سحر شده ایم

مضمونش مورد پسند خودم هم نیست ولی بالاخره شعری ست که بیش از یک سال پیش سرودم:

ما اهل کوفه ایم , تباهـیم , خسته ایم

درسینه جهل ونفرت وآهـیم,خسته ایم

ایـن قـدر لاف مـردی و مـردانــگـی زدیم

امابه حق که گربه سیاهـیم,خسته ایم

ایـن راه را هـنـوز بـه پـایــان نــبــرده ایم

وارفته ایم , مانده ی راهیم ,خسته ایم

گفتیم محکمیم ودیدیم...پس چه شد؟

در باد فتنه چون پر کاهیـم , خسته ایم

بایدبه فکر چاه شوی سخت لازم است

ما اهل کوفه ایم , تباهیم , خسته ایم