ققنوس14

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

سنگسار
اسمش را گذاشته ام نفرت
آخرین یادگار عشق نامشروعمان
و حالا او تنها کسی است که صلاحیت اجرای این حکم را دارد
سنگ هایش بر دلم می نشیند
خدا را شکر!
این پایان, از وصلت با تو برایم خوش تر است

پختگی
دیروز آرزو داشتم که تمام دنیا را بگردانم
امروز حتی آرزو ندارم که نیمی از آن را بگردم
فردا گرد آرزویی به روی سنگ مزارم نخواهد بود

وقتی بهارت باغ بی یر یاشه سخته
وقتی نگاهت قاب رو در یاشه سخته
لبخندهای خشکشونم پس بگیرن
سهم تو تنها چشمای تر باشه سخته
وقتی یه سر بالاتری اون وقت ببینی
هر بی سر و پایی ازت سر باشه سخته
از سردیشون باغ دلت خشکیده باشه
بازم نفس‌هات گرم باور باشه سخته
وقتی حسادت زندگی رو دوره کرده
هر کی بخواد این دور بهتر باشه سخته
دستامو بستن حالا میگن: هیس بگو چشم
یغضم ترک خورده برام هر «باشه» سخته