غزل4
پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۵۶ ق.ظ
(گروه ابرهه هادرطواف خانه ی جنگ)
زمـین زمـینه ی جـنـگ و زمان زمانه ی جنگ
شـده زمـیـن و زمــانــه پــر از بـهانه ی جنگ
پـرنـده ای کـه بــه امــیــد صــلــح مــی آمد
نشسته است چرا پس در آشـیـانه ی جنگ
تـو ! آی مـظـهـر آزادی ! ای مــجـسـم صـلح
که شعله می کشدازمشعلت زبانه ی جنگ
چــگـونـه اسـت کـه در مـنــطــق امــیــرانــت
دمـــی ســکــوت نــدارد دم تــرانـه ی جنگ
نـشــانـده انـد یـتـیـمـان بـه گاهواره ی ظلم
بـه مـوی دخترکان می کشندشانه ی جنگ
خـــدا بــرای زراعـــت زمــیــن بــه آدم داد
وجـب وجب همه را کاشـتـنـد دانـه ی جنگ
بیایـد آنکه گـشـایـد دری بـه سـاحـل صـلـح
در ایـن تلاطم دریــای بــی کــرانــه ی جنگ
- ۹۲/۰۴/۱۳