قطعه
چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۱۳ ب.ظ
(خدانصیب هممون یه زیارت واقعی کنه مشهد..ان شاء الله)
چشم هایم خیره بر اذن دخولت مانده بود
ناگهان باران گرفت و رخصتم تایید شد
داشتم از صحن گوهرشاد وارد می شدم
سنگ ریزی در صدف افتاد و مروارید شد
مرقدت را با حرارت دست هایم لمس کرد
ذره ای بی تاب شد...تابنده شد...خورشید شد...
- ۹۲/۰۵/۰۲
در وداعم غربت شبهای هجران بود ..... و بعد
حال من مانند آن ابری که می بارید شد