ققنوس14

غزل-مثنوی

پنجشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۲۱ ب.ظ

دوستان! من فقط شعرامو به این نیت نمی ذارم که لذت ببرید. این کار اساتیده. وقتی نقدی گذاشته نمیشه که بتونم ازش در ادامه مسیرم استفاده کنم انگیزه ای برام نمی مونه که بازم شعر بذارم. امیدوارم حداقل به اندازه اینکه فلان بیتش خوب نبود نقدم کنید:

نشسته ایم که ما را به برگی ببرند

نشسته ایم که در روزمرگی ببرند

نشسته ایم بگیرند باج مردیمان

نشسته ایم به تاراج تاج مردیمان

نشسته ایم که با گرگ هم کلام شویم

شکست خورده این برد ناتمام شویم

نشسته ایم و نشستند روی گرده ما

یکی نخاست به احقاق حق خورده ما

دریغ هیبتمان سینه بر سقوط زده ست

به بذر غیرتمان آفت سکوت زده ست

ولی برادر من انقلاب ما سرخ است

ز خون دمیده سحر آفتاب ما سرخ است

شبان ما سر گله به گرگ دادن داشت

هر آنچه قابله سودای فتنه زادن داشت

دریغ بیشه شیران شغال بر سر داشت

به چاه فتنه در افتاد رستمی گر داشت

دریغ گردن حاجت به غرب کج می شد

و پای مردی مردان ما فلج می شد

رفیق گله گرگان شدند سگ هامان

زدند در دل حمام فتنه رگ هامان

حجاب تا سر سجاده ها عقب زده شد

بر آفتاب شریعت نقاب شب زده شد

لب بلوغ به سیگار کم کم عادت کرد

تب فرنگ به فرهنگمان سرایت کرد

برای راحتی خویش رنجمان دادند

به جرم روز مبادا شکنجمان دادند

قرار بود ورق هرچه بود برگردد

قرار بود که حق هرچه بود برگردد

قرار بود که از کدخدا جدا بشویم

نه اینکه دور بگیریم کدخدا بشویم

دوباره طایفه نورسیده دور گرفت

دوباره بازی قدرت جواز جور گرفت

همیشه مثل یهودا حواریون دارند

رفیق قافله هم انقلابیون دارند

امید در دل دشمن دمید و تاخت به ما

به ضرب سیلی هوشیاریش نواخت به ما

سر گلوله نهادند کینه هاشان را

چه حمزه ها که دریدند سینه هاشان را

چه بدرها که همین طایفه احد کردند

به قوم خویش خیانت هرآنچه شد کردند

به صفحه صفحه تاریخ خون جگر شده ایم

شناسنامه دردیم و معتبر شده ایم

تبار ما همه درآتش آشیانه کنند

که هرکه بت شده ما غیرت تبر شده ایم

مترسک از پس این گرگ بر نمی آید

اگر که دیر بجنبیم بی ثمر شده ایم

خیال خواب خوش از چشم بسته باز کنید

به سحر شوم شب اینک دم سحر شده ایم

  • ۹۳/۱۱/۲۳
  • محمد قائمی راد

نظرات  (۶)

سلام محمد جان
خبری از کارهای جدید نیست چرا؟!
پاسخ:

سلام

ان شاءالله به زودی...

سلام
فلان بیتش خوب نبود!
پاسخ:
سلام
فلان؟!
خعلی عالی بود
ما محمد کاظم کاظمی زیاد میخونیم با این شعر شما رفتیم تو همون حال و هوا
چرا اشعار با این مضمون انقلابی کمتر می گید؟
پاسخ:
اخیرا بیشتر شده
پس اون دو تای دیگه کجان؟!
پاسخ:
هنوز نگذاشتم
  • علیرضا مهدویان
  • سلام
    روی بیت اولش بیشتر کار کن. چیزی که برای مردم مأنوس تره به "بردگی بردنه" نه "به برگی بردن"

    تو این مصرع هم یه تغییری بده: "هر آنچه قابله سودای فتنه زادن داشت"
    "هر آنچه" تو ذوق میزنه ولی در مجموع بیت خوبیه.

    تو این بیت:
    "امید در دل دشمن دمید و تاخت به ما
    به ضرب سیلی هوشیاریش نواخت به ما"

    یه ابهامی که برای من پیش اومده اینه که "امید" که تو مصرع اول اومده، به ما تاخت یا دشمن؟
    تو مصرع دوم، "هوشیاریش"، "ش" به چی برمیگرده؟
    آیا سیلی هوشیاری از طرف دشمن به ما زده شده؟ اگه اینجوری باشه اشتباهه چون دشمن هدقش هوشیاری ما نیست ولی میشه این صفت رو به خدا نسبت داد. مضمونش اینجوری میشه که خدا برای هوشیاری ما بهمون سیلی زد تا از دشمن غافل نشیم.

    تو این بیت:
    "مترسک از پس این گرگ بر نمی آید
    اگر که دیر بجنبیم بی ثمر شده ایم"
    بی ثمر شدن چندان رابطه ای با گرگ نداره. اگه میتونستی به جاش از کلاغ یا حیواناتی از این دست، استفاده کنی رابطه بهتری با مترسک و بی ثمر شدن داشت.

    * در مجموع شعر خوبی بود و إن‌شاءالله روزبه‌روز شعرهاتون بهتر بشه.
    پاسخ:
    سلام
    خیلی خیلی ممنون
    امیدوارم از این نقدهای دقیق بیشتر دریافت کنم
    وب عالی دارین خیلی عالی ...
    پاسخ:
    لطف دارید
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی